جدول جو
جدول جو

معنی هشوش ده - جستجوی لغت در جدول جو

هشوش ده
محرک، تحریک کننده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ دَ / دِ)
رشوه دهنده. رشوت ده. پاره دهنده. راشی. (یادداشت مؤلف) :
بگو آنچه دانی که حق گفته به
نه رشوت ستانی و نه رشوه ده.
سعدی (بوستان).
و رجوع به رشوت و رشوت دادن شود
لغت نامه دهخدا
عشوه دهنده. فریب دهنده. فریبکار:
شه وزیری داشت رهزن عشوه ده
کاو بر آب از مکر بربستی گره.
مولوی.
بگو آنچه دانی که حق گفته به
نه رشوت ستانی و نه عشوه ده.
سعدی.
دنیا زنیست عشوه ده ودلستان ولیک
با کس همی بسر نبرد عهد شوهری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(شِ دِ)
ده مرکز دهستان شش ده قره بلاغ بخش مرکزی شهرستان فسا. آب آن از قنات است. محصول آنجا غلات و پنبه و میوه و صنایع دستی زنان: قالیبافی و راه آن اتومبیل رو است. (فرعی). (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ سَ)
نرم و سست گردیدن نان. (منتهی الارب). سست گردیدن. (تاج المصادر بیهقی). شکننده گردیدن نان. (از منتهی الارب) ، سست و ضعیف گردیدن مرد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا